سقوط به آسمان
تجربهی نوشتن بدون سانسور
به شهادت یک هرزه
ناشر: نشر نوگام – ۲۰۲۰
رادیو زمانه: «به شهادت یک هرزه» از دردی کهنه و مشترک میگوید. نویسنده بیآنکه از وجوه انسانی شخصیتهای داستانش غافل مانده باشد، رنج به دوش کشیدن خاطرات تلخ چهار دهه از تاریخ ایران را در قالب داستانی پر فراز و فرود و معماگونه برای خوانندهاش ترسیم میکند. در ورای همهی ایدههای موجود در این کتاب اما مسئلهی مواجهه با «فراموشی» را میتوان قلب تپندهی داستان او به شمار آورد.»
فروزان مقصودی: «باید به نویسنده برای این کشش داستانی تبریک گفت»
فریبا صدیقیم: «شهادت یک هرزه رمانی است با بنمایههای اجتماعی، سیاسی و روانشناسی که نویسنده در آن با زبان پرقدرت به جزئیات میپردازد و با تکنیکهای گوناگون، قوانین ادبی را در داستان جذب و کاملا درونی میکند.»
شهرنوش پارسیپور: «کتاب بسیار خوب نوشته شده… از خواندن این رمان لذت خواهید برد.»
هنریک هاینهبا سوزاندن کتابها شروع میکنند و به سوزاندن آدمها میرسند.
پیشنوشت
نمیدانم چطور به این صفحه رسیدهاید. چیزی را در گوگل جستجو کردهاید، پیشتر به صفحات دیگر این وبسایت سر زدهاید، یا … در این صفحه برایتان مختصری از خودم و فهمم از سانسور میگویم و بعد دو داستان بدون سانسور را به شما هدیه میکنم. امیدوارم این چند پاراگراف کوتاه را با من بمانید.
من امین انصاری هستم، نویسندهای که در ایرانِ بعد از انقلاب و در کشوری تحت حکومت یک نظام تمامیتخواه به دنیا آمد و تا بیست و شش سالگی در آن روزگار گذراند. در سال ۱۳۸۰ اولین داستانم را روی کاغذ آوردم و به مرور به داستاننویسی تازهکار بدل شدم. اولین داستان بلندم با عنوان «آنها هیچ از بهشت نمیدانند» را نشر ثالث در سال ۱۳۸۷ منتشر کرد. دو سه کتاب دیگر هم قبل از خروجم از ایران چاپ کردم و بعد زدم بیرون. در هفت سال گذشته سه رمان با موضوعات اجتماعی و سیاسی مربوط به روزگارم و آنچه از مهاجرت فهمیدم را خارج از ایران منتشر کردم.
آدمی هستم با خیالات دور و مبهمی از جنگ و خاطرات شفافتری از پساجنگ. دوم خرداد، کوی دانشگاه، جنبش سبز، اعتدال و خیزش ۹۶ را به نحوی درک کردهام و در غالب آثارم به نحوی فهمم از این فصول تاریخی را منعکس کردهام.
من امین انصاری هستم، شهروندی پُرسنده که از خرداد ۱۳۸۸ به اینسو تمام تلاشاش را برای درک و عبور از سانسور کرده است.
نیازی به خواندن هست؟
تا کجا میشود سانسور را پذیرفت؟
وقتی از رمان بدون سانسور حرف میزنیم از چه حرف میزنیم؟
آیا این حقیقت دارد که در ایران میشود کتابی چاپ کرد بدون آنکه دستگاه ممیزی یک کلمهاش را حذف یا دستکاری کند؟
کتاب ممنوعه ، کتاب بدون سانسور و …
خفقان سیاسی چه در دورهای که به قهرآمیزترین شیوهها اعمال میشود و چه وقتی با لبخند به ملتِ تحت سلطه حقنه میشود، مفاهیم و پدیدههای جدیدی را خواسته و ناخواسته تولید و بازتولید میکند. سانسور، کتاب ممنوعه، کتاب بدون سانسور و ادبیات آزاد… اینها همه فضولات نظامهای سیاسیای هستند که وجودشان را در گرو محدودسازی و پاسبانی تعاملات انسانی و گفتگو میدانند. این مفاهیم با مختصات جهان دستکاریشدهی نو سازگارند. سانسور آنچنان دست میاندازد به نظام معنایی گذشته که اصولا راه بر تعریف و تحلیل مسائل به شیوههای پیشین بسته شود؛ طوری که مجبور شوی در مورد ابتداییترین مسائل هم پرسش کنی.
سانسور پدیدهای همهجاحاضر است. یعنی اینطور نیست که یک جا باشد و جای دیگر نه. و این حضور به سانسور امکان میدهد که جهان خودش را حقیقیتر از واقعیت تعریف میکند. سانسور این قدرت را دارد که جهان تحت سلطهاش را از نو بسازد؛ به تمامی. اصول جدید به مرور نظام ارزشی شهروندان و شیوهی قضاوتشان را دستکاری میکنند. آدم است و ارزشهایش، آدم است و نسبتش با حق. این میشود که سانسور به هر نحوی «ارزش» و «حق» را نشانه میرود. و در نهایت این میشود که نویسندهای میتواند به خودش جرات دهد و در پیشگاه عموم اعلام کند که وزارت ارشاد کلمهای را از کتاب جدیدش حذف نکرده. سانسورِ همهجاحاضر در چنین نویسندهای آنچنان لانه کرده، که حتی یک لحظه نتواند به بیپایگی حرفش فکر کند. که حتی اگر حضور سانسور را درک کند، بتواند برایش حدی بتراشد. مثلا بگوید: «فلان حد از سانسور پذیرفتنی است» یا برای نمونه «دو کلمه را که بردارند ایرادی ندارد. این همه کلمه! این همه راهِ گفتن.» اینها همه توجیه است. چرا که پذیرفتن سانسور و ابعاد نفوذش کار فرهنگیای که تحت سانسور انجام میشود را بیارزش میکند. در واقع کار سختیست اعتراف به اینکه من سالها برای یک کتاب عرق ریختم، اما حدود آزادی اندیشه را وجبی جابهجا نکردهام.
دانلود رمان بدون سانسور
شهروندان ایرانی کتاب و رمان بدون سانسور را در گوگل جستجو میکنند؛ هر روز چند هزار بار. تنها برای نمونه بخواهم بگویم حدود یکپنجم جمعیتی که دنبال دانلود رمان هستند، در واقع دنبال دانلود رمان بدون سانسورهستند. این شهروندان اتفاقا خروجیهای همین نظام مداخلهگرِ همهجاحاضرند. همینها که نظام حاکم در طول سالیان تلاش کرده مغزشان را با تمام حیلههای ممکن طوری بازسازی کند که یا فکر نکنند و یا اگر هم میاندیشند از قوارهی ایدئولوژی حاکم بیرون نزنند. اگر هم بیرون زدند لااقل راه حاشاکردن باز باشد.
این مردمی که به هر طریقی پی چیزهای بدون سانسور هستند در هدفشان اتفاق نظری ندارند. فقط یک چیزشان مشترک است: تشنهی فهمیدن واقعیتاند؛ واقعیتِ بیرون از حباب سانسور. واقعیتی که میدانند هست، اما درکی از کیفیاتش ندارند. « رمان عاشقانه بدون سانسور » را برای نمونه جستجو کنید. ببینید فروشندگان اجناس و خدمات چه سرمایهگذاریای کردهاند روی تبلیغاتی که میتوانند در صفحاتی که نتایج جستجو بالا میآورند نمایش داده شود. اصلا رمان عاشقانه بدون سانسور دقیقا چه جور رمانی است؟ رمانی که عشق را بدون سانسور تصویر میکند؟ یا رمانی که توش پر است از صحنههای به اصطلاح سکسی؟ این تعاریف سردرگماند و این سردگمی خودش یکی از فرآوردههای سانسور و جهان سانسورزده است.
من یک وظیفهی نویسندهی ایرانی را مبارزه با خودش میدانم؛ با خودی که خو کرده به سانسور، به حذف و به کمگفتن. ادعای نوشتن شاهکار ندارم، اما معتقدم سه رمانی که اینجا به راحتی یک کلیک و به صورت رایگان در اختیارتان قرار میگیرد، تلاشهای صادقانهای برای گذر از سانسور در عرصهی ادبیات معاصر ایران به حساب میآیند. به شهادت یک هرزه (۲۰۲۰)، والس با آبهای تاریک (۲۰۱۳) و ناپیدایی (۲۰۱۵) در کنار رمان اولم شکار (۲۰۱۱) هیچ کدام به لحاظ محتوا و موضوع امکان انتشار در ایران را ندارند. با اینحال اکثریت خوانندگانشان را ایرانیهای ساکن کشور تشکیل میدهند. این هم از جملهی دردسرهای دستگاه سانسور در قرن بیست و یکم است. ذکر این نکته هم نامربوط نیست. اینکه این کتابها هرچند که توسط فعالان حوزهی ادبیات داستانی در ایران مطرح نمیشوند –یا نمیتوانند که مطرح شوند–، از پرمخاطبترین آثار منتشرشدهی نشر نوگام به حساب میآیند. هر دو به مهاجرت مربوطند و هر دو نسبت مستقیمی دارند به جهان و اجتماع پیرامونم و آن چیزی که تا وقت نوشتنشان از زندگی شناختم. حالا اگر این دو رمان را بخوانید، خیالم راحت است که میدانید نویسندهشان کیست و اینکه وقت نوشتن چطور سنگر به سنگر با سانسور و جلوههایش در خودآگاه و ناخودآگاهش جنگیده و هر چند هنوز رد پایش را لابهلای کلماتی که روی کاغذ میآورد میبیند، مصمم است که ریشهاش را بخشکاند. بعد از هشت سال تلاش، امروز با خیال راحت این را میگویم:
سانسورِ همهجاحاضر، هر چقدر مخوف، شکستدادنی است.
ناپیدایی
معرفینامهی نشر نوگام:
ناپیدایی داستان مهاجرت و عوضشدن زندگیها است. چه آدمها برای مهاجرت خودشان را آماده کرده باشند و چه آماده نکرده باشند. تاختزدن دنیایی که سالها در آن زندگی کردهاند و چهارچوب و سوراخسنبههایش را میشناسند، با دنیایی که زمین تا آسمان با دنیای قبلیشان فاصله دارد٬ از آدمها جان میبرد. فرسوده و پوستکلفتشان میکند و آدمی دیگر از این فرسودگیها پا به دنیای جدید میگذارد. «ناپیدایی» داستان این تاختزدن است٬ داستان همین پوستانداختن و در پوست جدیدی رفتن است.
این دومین رمان امین انصاری است که نشر نوگام منتشر میکند. رمانی با شخصیتپردازی قوی و روایتی خوشخوان. اگر کتاب قبلی او «والس با آبهای تاریک» را در نوگام خوانده باشید بیشک با قلم این نویسندهی توانا آشنا هستید. از نقاط قوت کار او میزان تحقیق و پژوهشی است که پیش از نوشتن هرکتاب انجام میدهد و هنرمندانه دغدغههای مرتبط با وقایع اجتماعی روز را تبدیل به ادبیات میکند.
برای خواندن جزییات بیشتر و نظر خوانندگان پیشین روی ناپیدایی کلیک کنید.
والس با آبهای تاریک
«والس با آبهای تاریک» یکی از بهترین تجربه های من را در زمینه ی انتشار رمان رقم زد. برای اولین بار یک داستان را با نشر نوگام به صورت الکترونیک منتشر کردم. . این کتاب خیلی زود در زمرهی پرمخاطبترین آثار این انتشارات جای گرفت. به همین علت همزمان با راهاندازی بخش داستانهای صوتی این انتشارات، به عنوان اولین اثر شنیداری انتخاب و در همکاری با «رادیو شهرزاد» نسخه ی صوتی آن تولید شد. «والس با آبهای تاریک» داستان مهاجرت است؛ داستان مرد جوانی که از شرایط زندگی در ایران به تنگ میآید و قصد میکند که به سریعترین حالت ممکن از این مهلکه خودش را نجات بدهد. پس، افسار زندگیاش را به قاچاق برها میسپارد، دل به دریا میزند و راه سواحل استرالیا را در پیش میگیرد. این رمان را بر مبنای تحقیقات میدانی و کتابخانهای نوشته ام. جدای از جنبههای داستانی، قسمت عمدهای از اطلاعات مطرحشده در آن از طریق مصاحبه و صحبت با بیش از بیست پناهجوی ایرانی که از طریق عبور از مرزهای آبی به استرالیا رسیده بودند به دست آمده است.
برای خواندن جزییات بیشتر و نظر خوانندگان پیشین روی والس با آبهای تاریک کلیک کنید.
داستان صوتی والس با آبهای تاریک
یک سال بعد از انتشار رمان «والس با آبهای تاریک» و به سفارش «نشر نوگام» این رمان را در «رادیو شهرزاد» به یک داستان صوتی تبدیل کردیم. این پروژه تجربهی هیجانانگیزی بود که در نهایت به استقبال بینظیر مخاطبان ختم شد.