برد و افتخار ملی از هر جنسی (چه در عرصهی ورزش باشد و چه فرهنگ) در حال حاضر سمی است به جان جنبشهای اجتماعی و سیاسی ایران. به جنبش دادخواهان تعلق داشته باشید، به تحولخواهان یا براندازان، آنچه از این لحظات پرشور جمعی به شما میرسد اختلالی است در همراهی و همدردی؛ وقفهای است در «ما» شدن؛ چیزی که نفس کنشگران را به شماره میاندازد.
برخلاف مراسمهای مذهبی که به صورت منظم و سالیانه این امکان را برای حکومت فراهم میکنند، برهم زدن اعتراض با توسل به «افتخار ملی» نیاز به سرمایهگذاری و لابیگریهای پیچیدهتری دارد. حکومتی مثل حکومت ایران هنوز هم دسترسی به مراتب عمیقتری به ارادهی آدمهای مذهبی دارد. ملیگراها و آنها که درگیر مرز و بوم و پایندگی «افتخار» هستند را باید به شیوههای دیگری آلودهی فراموشی کرد.
این موفقیت سلبریتیها و مشاهیر نیست که صدای منتقدین به حاکمیت را بالا میبرد؛ این ناشی از تنگنظری و حسادت و مرض نیست که کام بعضی تلخ میشود. در چنین موقعیتهایی آنچه سوژهی اعتراض کنشگرهاست، از بین رفتن تمرکز جامعه بر حیاتیترین مسائل مربوط به ماست.
دارم از شلیکها، اعدامها، گشنگیها و تشنگیهایی حرف میزنم که در پسزمینهی هیاهو اتفاق میافتند. دارم از سیگاری صحبت میکنم که روی صورت یک زندانی سیاسی خاموش میشود، همانوقت که «مردم» شیپور و پرچم به دست برد فلان تیم را در خیابانها جشن گرفتهاند.
نه، برای من، به خصوص در این صفحه از تاریخ، پیروزی هیچکدام از تیمهای ملی، یا شخصیتهای ایرانی در هیچ زمینهای اهمیتی ندارد؛ حتی اگر آن آدم خودم باشم. واضحتر بگویم، ترجیح میدهم تا اطلاع ثانوی هیچ خبر خوشی در عرصهی ملی به گوش کسی نرسد. حتی آرزو میکنم آدمهای مذهبی به شکلی موقت هم که شده حتی علاقهشان را به جنبههای عمومیتر مذهب از دست بدهند. شاید آن وقت راحتتر به هم برسیم.
به خصوص اگر درگیر ملیگرایی و مذهب هستید، از شما دعوت میکنم به مسئولیت تاریخیتان در این لحظه و به نسبتتان با آیندهی ایران خوب فکر کنید.
#فاشیسم#اصغرفرهادی#قهرمان#ملی_گرایی#افتخار_ملی#خوزستان#سیستان_بلوچستان#دادخواهی