به مناسبت روز مبارزه علیه سانسور
هفت سال پیش خبر دادند دو کتابم اصلاحیه خوردهاند؛ یکیشان جزیی، یکیشان کلی. اول نشستم به اصلاحکردن. بعد رفتم توی فکر و دست کشیدم. با خودم پراندم نوشتن بیفایده است، ادبیات کشک است، داستان باد معدهاست وقتی نتوانی حرف را تمام و کمال بگویی. نه اینکه حالا حرفی که داشتم چیز دندانگیری بود. فقط مسئله برایم قد کشید یک باره. جوانی بود و شور. بهم برخورده بود. تصمیم گرفتم دیگر کلمهای را حتی به ارشاد و کفتارهاش نسپرم. این شد که با وجود دو سه کار نیمپزی که بیرون داده بودم دست از همکاری با نشرهای داخلی کشیدم و پروندهی انتشار دو سه کاری که پیششان مانده بود را برای همیشه بستم.
شکار، والس با آبهای تاریک و ناپیدایی فارغ از داستانهایشان سه تمرین بزرگ من برای خاککردن سانسورهای حکومتی و شخصی، برای حرفزدن با شما و برای «آزاد» حرفزدن با شما بودهاند. این میشود که وقتی سراغ کارهام را میگیرند کمتر پیش میآید از آنها که دستپخت سانسور بودند یادی کنم.
- برای آگاهی از تجربهی من با سانسور، نوشتن بدون سانسور را بخوانید.
میخواهم این روز «مبارزه علیه سانسور» را بهانه کنم و از ناشرهای این سه رمان (نشر گردون و نشر نوگام) به خاطر صدایی که به من دادند تشکر کنم. با پوست و گوشتم میدانم که چقدر سخت است کار فرهنگیکردن در خاک غریب. با تمام وجود ممنونم از اینکه در این فصل از تاریخ ایران که ادبیاتش نه میبُرد و نه وصل میکند، در عصری که مولفین و مترجمیناش یکسر درگیر پردهپوشی و «مراعات ارباب سانسور را کردن» و توجیه بیاخلاقیها هستند، به من و امثال من فرصت تمرین آزاد اندیشیدن و آزاد گفتن را دادهاند (با همهی بالا و پایینهای کارشان). اینها بودهاند شاید که یکی مثل من نوشتن را زمین نگذارد به خاطر دوری؛ اینها بودهاند که بعد از هفت سال میفهمم چه میگویم وقتی مینویسم ادبیات کشک و داستان باد معده است بدون آزادی.
این را هم اضافه کنم که این جملات همانقدر که همکاران حوزهی نشر و برخی دوستان نویسندهام در ایران را میآزرند خودم را هم زخمی میکنند. اما چارهای نیست. مسئله بیش از حد ساده است. آدم نمیتواند اسم مختاری را بیاورد و همزمان خودش را با پذیرش وضع موجود تحقیر کند. آدم نمیتواند همزمان که اصلاحیههای وزارت ارشاد را روی متنی که پاش عرق ریخته اعمال میکند، همزمان که بوسهها را خط میزند و سیاست را روی کاغذ و زیر رد «نوشیدنیها» کج و معوج میکند، عکسی هم از پوینده در صفحهی اینستاگرامش به اشتراک بگذارد، بر باعث و بانیاش لعنت بفرستد و «لایک» نوش جان کند… حرف خُنکی است البته… پُشت ندارد. از «آدمیزاد» هر کاری ساخته است.