پیشنوشت: یکی دو هفتهی قبل پروژهی کوچکی را در راستای صحبت پیرامون مسئلهی روشنفکری، روشنفکران و این لعن و نفرینی که حکومتهای خودکامه از یک طرف و بخشی از مردم از طرف دیگر نثارشان میکنند، شروع کردم. پروژهای که به شکل چند نوشته درخواهد آمد. در پست قبلیام که در آن به موضوع «روشنفکر» پرداختم، با نظرات یک محقق جوان به نام لری لیام در مورد تفاوت بین روشنفکر و انسان هوشمند آشنا شدیم. نویسنده در آن مقاله بیشتر از هر چیز یک رویکرد تجربی محدود از رفتار و ساز و کار فکری روشنفکر را به مخاطب عرضه کرده است. حال در ادامهی بحث میخواهم این بار به معرفی کتابی در رابطه با روشنفکری بپردازم از یکی از نویسندگان محبوبم که اتفاقا به فارسیست و در کتاب فروشیهای ایران هم پیدا میشود.
بابک احمدی و کار روشنفکری
«کار روشنفکری» کتابی است به قلم بابک احمدی که در سال ۱۳۸۴ برای اولین بار توسط نشر مرکز منتشر شد و تا سال ۱۳۹۳ به چاپ ششم رسید. احمدی مولف، مترجم و پژوهشگری برجسته است که آثارش در زمینهی فلسفه با استقبال خوبی مواجه شدهاند. از میان بیش از بیست جلد کتابی که به قلم او منتشر شده میتوانم به «حقیقت و زیبایی» و ساختار و تاویل متن، آفرینش و آزادی و کتاب تردید اشاره کنم. در میان کتابهای مربوط نظریات فلسفی، زبان کتابهای او از جملهی گویاترین و شستهرفتهترینهاست.
بابک احمدی در کتاب کار روشنفکری سعی میکند با طرح تاریخی که از سر این مفهوم گذشته، تفسیر دیگری را به مجموعهی تفسیرهای متنوعی که از آن وجود دارد اضافه کند. همهی این سعی پیرامون پاسخ دادن به پرسشی است که خود در ابتدای کتاب آورده: «کجا کار فکری افراد به کار روشنفکری تبدیل میشود؟» نویسنده در فصل اول این کتاب، «نابسندگی تعریف ذاتباورانه (۱) از روشنفکر و بنبست رویکرداهای عینیگرا» تلاش کرده است ناکافیبودن ایدهها و مباحثی که تعریفی ذاتی برای «روشنفکری» قائل هستند را به نمایش بگذارد. او مینویسد که در این فصل بارها از کلمهی «روشنفکر» به معنی مورد نظر دیگران استفاده کرده و نه معنایی خود مد نظر داشته است. به نظر او بسیاری از تعاریف موجود پاسخی برای سوالاتی را نظیر اینها را در خود جای ندادهاند: آیا روشنفکری کرداریست فردی یا جمعی؟ آیا به زمان وابسته است؟ آیا با اطمینان میشود گفت که روشنفکران یک طبقهی مشخص اجتماعیاند؟ آیا میشود تاریخی را برای روشنفکری تعریف کرد؟
احمدی اعتقاد دارد تعاریف ناکافی و ناقص به قضاوتهای بیمعنی نسبت به روشنفکر و طبقهاش -اگر وجود داشته باشد- منجر میشود. بنابراین ترجیح میدهد به جای تمرکز روی «روشنفکر» بر «کنش یا کار روشنفکرانه» تمرکز کند. او در فصل دوم این کتاب، «به سوی تعریفی تازه از کار روشنفکری بر اساس تحلیل گفتمان» تلاش میکند پاسخی را به پرسش «کجا کار فکری افراد به کار روشنفکری تبدیل میشود؟» به مخاطب عرضه کند. او که در آثارش بیشتر از هر چیز به وجود «حقیقت ذاتی» انتقاد دارد، در این کتاب هم پاسخش را جواب جامع یا کاملی به سوال مذکور نمیداند و آن را تنها آغازی میداند برای یک مکالمهی دیگر در این حوزه.
- بیشتر بخوانید: روشنفکر کیست؟
در اینجا میخواهم بخشی از کتاب را مستقیما نقل کنم؛ بخشی ذیل سرفصل « نمونههایی از تعریف ذاتباورانه (۱) از روشنفکر» که از صفحهی ۳۶ کتاب آغاز میشود:
روشنفکر از بیست منظر
پرسش کیستی یا چیستی روشنفکر مثل هر پرسش دیگری دربارهی ماهیت امور و افراد به اندیشه و بحث دامن میزند. وقتی با تنوع گیجکنندهی پاسخها روبهرو میشویم، میبینیم که در مورد روشنفکر نظر واحد یا مشترکی وجود ندارد… در ادامهی این جستار بیست تعریف از روشنفکر (که خطوط کلی آنها را در کتابها، مقالهها وشماری از فرهنگهای تخصصی علوم اجتماعی زبانهای انگلیسی، فرانسوی و آلمانی یافتهام) میآورم… توانستهام تعریفها را در سه دستهی کلی جای دهم: یکم) تعریفهای کارکردی، بر اساس کار، حرفه و نقش اجتماعی افراد. دوم) تعریفهای کارکردی، با تکیه بر نقش فرهنگی افراد. سوم) تعریفهای بر اساس موضوعهای مورد علاقهی افراد.
یکم. تعریفهای کارکردی (بر اساس کار، حرفه و نقش اجتماعی افراد):
روشنفکر کسی است که:
۱) کار فکری انجام دهد (در برابر کار یدی).
۲) حرفهاش انجام فعالیتهای فکری، فرهنگی و نظری باشد و در تدوین و بیان نظامهای فکری فعال بکوشد.
۳) وقت زیادی را صرف اندیشیدن به ایدههای پیچیده یا پژوهش دربارهی آنها کند.
۴) کارش تولید اندیشههای منظم و وابسته به نتایج اندیشگری پیشین باشد.
۵) دو وظیفهی آموزشدادن و اطلاعرسانی را به طور جداگانه یا توامان انجام دهد.
۶) خود را درگیر قلمرو کلی معناها و ارزشها کند و به نام ارزشهایی برتر موقعیت موجود را مورد انتقاد قرار دهد.
۷) کارش پیشبرد یا تبلیغ دانایی باشد، و ارزشهای جامعهی خود را به طور منظم یا قاعدهمندی بیان کند.
۸) در جریان تولید مفاهیم تجریدی و کلی نقش یابد، یا دارای مهارت ویژهای در دستهبندی و جمعبندی نظرات مختلف باشد.
۹) بتواند مردم را به انجام کاری وادارد یا مانع آنها در انجام کاری شود.
۱۰) در شکلگیری صورتبندی دانایی دوران نقش داشته باشد.
دوم. تعریفهای کارکردی با تاکید بر نقش فرهنگی:
روشنفکر کسی است که:
۱۱) در گسترهی فرهنگ یا به بیان دیگر در «جهان نمادها» کار کند، و به طور منظم و آگاهانه در ساختن فرهنگ نقش داشته باشد.
۱۲) کار فکریاش منش نظری، مفهومی و انتقادی دارد و پیش از هر چیز در خدمت ساختن فرهنگ است.
۱۳) به طور معمول آموزش کافی یافته باشد و نیروی فکری و هوشی خود را صرف انجام کاری کند که بنا به باور خودش و/یا دیگران از نظری فرهنگی مهم است.
۱۴) محصولات فرهنگیای را تولید کند که در آنها کیفیتی به طور خاص اندیشهگرانه یافتنی باشد.
۱۵) در میان پدیدآورندگان فرهنگ جای گیرد و بتواند از مسائل فوری و به ظاهر بیاهمیت نکتههایی را استنتاج کند که از اهداف فوری و پراگماتیک فراتر میروند، و تعهدی نسبت به پیشرفت و تعالی حرفه یا موضوع مورد نظر ایجاد میکنند.
۱۶) پیامهایی فرهنگی را به یاری رسانههایی مختلف تنظیم کنند.
۱۷) بنا به موقعیت پذیرفتهشدهی فرهنگیاش برای دیگران راهنمای عمل باشد.
سوم. تعریفهایی بر اساس موضوعهای مورد علاقه:
روشنفکر کسی است که:
۱۸) موضوع مورد علاقهاش با یکی از شکلهای آگاهی اندیشگرانه مرتبط باشد، و بنا به آگاهی، ذوق یا سیلقهاش، یا به دلیل تعهدی فرهنگی ارزش زیادی برای آگاهی، تفکر، تعقل و شکلهای پیچیدهی دانایی، به ویژه امور تجریدی و مسائل کلی قائل باشد.
۱۹) ذوق پروردهای در امور اندیشگرانه و معنوی داشته باشد، و نزد او زندگی آگاهانهی فکری ارزش زیادی داشته باشد.
۲۰) به جستجوی حقیقت امور (یا حقیقت کلی) برآید.
وجود این همه تعریفهای ذاتباورانه (۱) از روشنفکر نشان میدهد که ما هنوز به تعریفی نهایی و دقیق از آن دست نیافتهایم. البته فقدان کنونی چنین تعریفی ثابت نمیکند که در آینده هم امکان دسترسی به آن وجود ندارد… نکتهی مهم دیگر این است که اکثر تعریفهای بالا «اخراجکنندهاند»، یعنی هر کدام عدهی زیادی را از قلمرو روشنفکری کنار میگذارند، و کار روشنفکرانه را در نهایت کار فردی متعلق به گروه از سرآمدان معرفی میکنند، و رابطههای اجتماعی و نقشهای گروههای اجتماعی را یا نادیدهمی گیرند، یا کمرنگ و ناروشن میکنند.
۱: ذاتباوری (Essentialism) دیدگاهی فلسفیست که اعلام میکند همهی هستندگان دارای ویژگی یا ویژگیهای ذاتی/بنیادی/اساسی/ماهوی خود هستند. ویژگی یا بنیاد هر چیز سبب میشود که آن چیز همان که هست باشد.
این نوشته را با پاسخ مستقیم بابک احمدی به این سوال که «روشنفکر کیست؟» میخواهم تمام کنم. او در مصاحبهای در سال ۱۳۸۵ نظرش را این طور بیان کرده است:
هر کس که در جریان یک فعالیت فکری بکوشد و موفق شود که سه وظیفهی زیر را انجام دهد کاری روشنفکرانه کرده است: ۱ ) فعالیت فکریاش را در جهت گسترش افق گفتمانی خاص قرار دهد، و قلمرو کارکردی آن گفتمان را دقیقتر کند. یعنی با روشن کردن امکانات بیانی آن گفتمان، و نشاندادن اینکه در گسترهاش چه میتوان گفت و چه نمیتوان گفت، بر دامنهی امکانات بیان بیفزاید؛ ۲ ) ارتباط گفتمان را با زندگی اجتماعی و با “صورتبندی دانایی” و سامان حقیقت، و نیز با ساز و کار قدرت (شبکهی پیچیده قدرت اجتماعی) تا حدودی روشنتر کند و این نکته را به بحث بگذارد؛ ۳ ) حلقههای ارتباط گفتمان خاصی را با برخی از دیگر گفتمانهای رایج مستحکم کند، و در حالتی بهتر موجب پیدایش حلقههایی تازه شود. یعنی به استدلال در گفتمانهای گوناگون، و استنتاج نکتهها از مدارهای گفتمانی نوظهور توانا باشد.
بیشتر بخوانید: