اعتصاب غذای رضا شهابی کنشگر

یک جای کار باید این رودربایستی را کنار بگذاریم بالاخره؛ این مراعات کردن‌های کشنده را؛ اینکه بهتان برنخورد یا بهمان برنخورد را. مثلا بنویسیم، واقعا بنویسیم «کنشگرها علیه مردم‌اند»؛ علیه شما و علیه من. و اصلا این اعتقاد که ظلم ابتدا در من و ظلم ابتدا در شما نطفه می‌بندد باعث می‌شود با ما وقت بگذرانند، برایمان از کتاب و حقیقت و نقد بگویند، از مرز باریک بین خیر و شر… از ما بخواهند آرامشمان را، چهارچوب امن‌مان را لحظه‌ای کنار بگذاریم و دَمی هم‌دوش آنها بایستیم و به سوژه‌های اطرافمان، و به خودمان و به ظلمی که در ما می‌بالد به دقت نگاه کنیم.

این قاصدان سوال و شَک، در درجه‌ی اول به سراغ «ظالم بزرگ» نمی‌روند؛ از شما می‌پرسند، از من می‌خواهند و این انتخابشان غریزی‌ست. چرا که از روز نخستین، از لحظه‌ی رسیدن به اولین شَک می‌دانند که ظلم اتفاقا در همسایگی‌شان، در خانه‌شان، و در تخت‌خواب خودشان نفس می‌کشد. ظلم لبخند می‌زند، دوستی می‌کند، عشق می‌ورزد… و خنجر می‌زند.

یک جای کار باید این رودربایستی را کنار بگذاریم. واقع‌بینانه، بگوییم هیچ عصری را بدون ظالم ندیده‌ایم. بگوییم که در هر عصری، این کیفیتِ من و کیفیتِ شما بود که ذره‌ای به «بهبود اوضاع» نزدیک یا از آن دورمان کرد. بگوییم ماییم که دیر یا زود از پرسیدن سوال دست می‌کشیم؛ ماییم که می‌گذریم و ماییم که می‌گذاریم راه نفس بر پلشتی باز شود، باز بماند.

انزوای اینها در جامعه، در کوچه، در خانه، در زندان بی‌سبب نیست. انزوای اینها سیاست ماست.

یک جای کار باید این رودربایستی را کنار بگذاریم؛ بگوییم آدم فقط دشمنش را، دشمنش را فقط اینطور در سیاهچال ناپیدایی و انزوا رها می‌کند.

پ.ن. این یک پست فیسبوکی بود که بازنشر شد.