ما و استاندارد دوگانه

اخطار: ممکن است این متن را بخوانید و به شما هم مثل من بربخورد.

بیشتر نبوده‌ایم

نظام‌های سیاسی تمامیت‌خواه در همه‌ی اشکال متنوع‌شان، مثال‌های دقیقی هستند از تلاش منضبط و ساختارمند بشر برای تولید و اشاعه‌ی استانداردهای دوگانه در جوامع بشری. جوامعی که در آنها به کمک وجود استانداردهای دوگانه قانون و قواعد اجتماعی و انسانی مرزهای سیالی دارند. جوامعی که در آن‌ها اگر پای «منافع ملی»، «امنیت» و به صورت کلی پدیده‌ی «ما» در میان باشد، اصول و مرزهای اخلاقی به راحتی قابل جا‌به‌جایی یا دستکاری خواهند بود. چرا که فرصت کم است و «دشمن» زیاد و اگر مجالی به فکر و تخیل تک‌تک ما داده شود و کار به قضاوت و معیارهای اخلاقی فردی برسد، کار به صحبت از «من» و ارزش‌هایم برسد، کارخرابی می‌شود و در نهایت «ما» از بین می‌رود. رویکرد نهادهای قدرت قهری باشد یا ملایم، از حربه‌ی دموکراسی وارد شوند یا پادشاهی، به هر حال دستور کار جامعه مشخص است: دو ضرب در دو می‌تواند بشود هفت یا بیست و نه، اگر شرایط ایجاب کند.

از قضا ما مردم تمرین کرده‌ای هستیم در این زمینه. آزادی را با امنیت یکجا ندیده‌ایم هنوز. در برهه‌های مختلف تاریخ بسته به ضروریات سیاسی و حکومت این و آن، این «ما» که در خود هیچ یکدستی پایداری نداشت و ندارد، همیشه راهی را باید برای زنده ماندن پیدا کرده‌. این راه‌ها که «ما» پیدا کردیم البته وجودشان بدون درونی کردن استاندارد‌های دوگانه‌ای که نسل اندر نسل به ارث برده‌ایم و می‌بریم ممکن نبود و نیست. استانداردهایی که شرایط جنگ و تعقیب و رکود را تاب آورده‌اند.

حکومت‌ها که آمدند و رفتند، اگر هیچ شباهتی هم نداشتند این کارخانه‌ی تولید شرط و شروط در قواعد و معیارها را باز نگه داشتند. مثلا «خون خون می‌آورد» ضرب‌المثل همین قوم است، اما اگر پا می‌داد -که داد و می‌دهد- برای اینکه اقتدار «ما» را نشان بدهیم شاید با چند بمب و ترکش آن ور مرزها هم سر و صدایی کردیم بی‌هوا‌. بزرگیم خوب. می‌گویی پس «از هر دست بدهی از همان دست هم می‌گیری» چه؟ می‌گویند شرایط اضطرار حاکم است. خفه! «آه بیگناه دامن آدم را می‌گیرد» چه؟ چشم‌ «ما» کشته شدن آدم‌های بیگناه را می‌بینند، بچه‌های تکه‌ی پاره آن سوی مرز را می‌بیند، خون را می‌بینند، اما همزمان لقمه‌ای از گلوی «ما» پایین می‌رود؛ سر سفره‌ای، زیر یک سقف امن، پای تلویزیون. آن ور را رها کنیم اصلا. درون مرزها چند صدا به اعتراض بلند می‌شوند. دموکراسی حتی مشروط می‌شود یک باره، از بالا دستور می‌رسد که هر چند «سر بیگناه بالای دار نمی‌رود» اما به خاطر «ما» شاید برود. بعد دوباره تلویزیون، دوباره چشم‌ها، لقمه، سقف امن.

استاندارد دوگانه چیست - بیشتر نبوده‌ایم

مُردن دو معنی پیدا می‌کند وقتی پای استاندارد دوگانه وسط باشد. زندان هم همینطور. دیگر چهار دیوار نیست. گاهی برای بیگناه هم لازم می‌شود اگر آب در دل «ما» بلرزد. شلاق حق می‌شود یا لااقل «چیزی طبیعی» می‌شود اگر بر پشت بچه‌ی «ما» ننشیند. حتی شاید بشود سفره‌ای پهن کرد، لقمه‌ای هم خورد. حتی عمر! عمر که دیگر مال همه است. من اینطور خیال می‌کنم البته. پای عمر یک کارگر محبوس یا یک زندانی سیاسی وسط باشد اما، عمر چیزی نیست. جان چیزی نیست. بطالت و تباهی جوان «دیگران» چیزی نیست. پوسیدن و فقر چیزی نیست، اعتیاد چیزی نیست. هیچ چیزی چیزی نیست اگر پای «دیگران» وسط باشد.

در همین جاست که باید دست نگه دارم از جلوتر رفتن، از افسون شدن در تکثر بی‌نهایت این دوگانه‌های سرطانی… دوگانه‌هایی مثل «دیگران» و «ما»، «وضع حساس کنونی» و «آینده»، و «خانه‌ی ما» و «خانه‌ی همسایه» و همه‌ی آن دوگانه‌های دیگری که منفعت‌طلبی ما را توجیه می‌کنند. ما لابه‌لای این مفاهیم متضاد، ریا در فکر و ریا در عمل را تمرین کرده‌ایم. «ما» رحم و آزادی خود را باور کرده‌ایم. واقعیت این است که ما در هر بزنگاهی با «سکوت» کشته‌ایم و «زرنگ بودن» را تاب آورده‌ایم. و این «ما» که می‌گویم درصد قلیلی را در هر عصری به آن اضافه کنی، درصد قلیلی از آنها که خم نشدند زیر بار این دوگانگی‌ها، نتیجه‌اش می‌شود جمعیت یک کشور در همه‌ی تاریخش، جمعیت همه‌ی کشورها و همه‌‌ی انسان‌هایی که زندگی را چشیده‌اند.
.
.
.
باقی فسانه‌ست. خون فسانه‌ست، تمدن فسانه‌ست، فرهنگ فسانه‌ست، و ما در میان «ما»های دیگر، تا اینجای کار از یک گراز که باید بدرد تا زنده بماند بیشتر نبوده‌ایم…

پ.ن. زنده‌ایم و امید زنده است. اگر نه این خط‌های بی‌مقدار را هم نمی‌نوشتم.