پادکست بیگانگان

داستان می‌تواند هم جذاب باشد و هم واقعی. این احساسیست که از شنیدن قسمت‌های مختلف پادکست بیگانگان (۱) به آدم دست می‌دهد. لی تاو مجری و یکی از تهیه‌کنندگان این پادکست، به همراه دیگر اعضای گروه تولید، می‌گردند و در جهان اطرافشان آدم‌هایی را پیدا می‌کنند که به احتمال غریب به یقین درجهان زندگی‌های شخصی من و شما «عجیب» به حساب می‌آیند. با این حال، این بیگانگی الزاما چیز غیرقابل تخیل و دور از ذهنی نیست. می‌تواند یک جور عاشقی‌کردن –مد شده می‌گویند عاشقیت – باشد برای نمونه؛ چیزی مثل ماجرایی که از سر لورن و جِیک می‌گذرد. یک جور کیفیت عاشقانه که تا به حال فرصت تجربه کردنش را نداشتیم شاید. یا مثلا می‌تواند کمی مخاطره‌آمیز باشد؛ مثل داستان فرنکی کاریلو. پسر شانزده ساله‌ای که یک روز صبح پلیس به خانه‌اش می‌ریزد و بعد، در طول یک بازجویی پانزده دقیقه‌ای ناباورانه متوجه می‌شود متهم است به قتل، کارش می‌کشد به حبس ابد، و باقی ماجرا. جدای از داستان‌ها –بخوانید «زندگی‌ها»– چیزی که در این پادکست جالب است تعریف متفاوت «بیگانگی» در هر کدام از قسمت‌هاست و البته نتیجه‌ای که بیگانه‌ی هر قسمت از ماجرایی که از سرش گذشته می‌گیرد . بعضی از ماجراهای این پادکست چنان ملموس‌اند که شنونده‌ی ممکن است گهگاه خودش را هم در جمع «بیگانگان» بیابد.

پادکست بیگانگان

این پادکست که بیشتر از ۱۰ میلیون بار تا امروز دانلود شده، هم مورد توجه منتقدین بوده و مورد استقبال مخاطبین قرار گرفته است. مجری این پادکست لی تاو(۲) که بیشتر از یک دهه‌ی قبل برای تدریس در دانشگاه کلمبیا از دانمارک به آمریکا مهاجرت کرده و حالا در لس‌انجلس ساکن است، در کنار تولید پادکست به آموزش داستان‌نویسی نیز مشغول است. او همچنین داستان‌‌گویی تجاری را در شرکت‌هایی مثل گوگل، نایک و تیفانی تدریس کرده است.

لی تاو پادکست بیگانگان

فهرست قسمت‌های مختلف بیگانگان

راستی، چرا پادکست گوش کنیم؟

جواب کوتاهی را برای معرفی این پست در فیسبوک نوشته‌ام که اینجا هم می‌آورمش.

ماجرای شک کردن من به  رسانه‌های عمومی، سال ۸۸ و همزمان با ناآرامی‌های بعد از انتخابات ریاست جمهوری شروع شد. از آن زمان تا امروز تلویزیون یا رادیو در خانه‌ی من/ما به عنوان یک پدیده‌ی طبیعی و پذیرفته شده روشن نمی‌شود. این عادت البته بعد از مهاجرت به استرالیا هم ادامه پیدا کرد. این جمله‌ی آخر برای خودم هم جالب است. چرا که برای من فرقی انگار نمی‌کند کجای جهان و با چه سطحی از آزادی بیان در رسانه‌های عمومی‌اش زندگی می‌کنم. مهاجرت و انجام تحقیق چهار ساله‌ی دکترا در زمینه‌ی مطالعات رسانه و ارتباطات به شدت شَکم را به رسانه‌ها و مخصوصا رسانه‌های عمومی بیشتر کرد. البته این مسئله از سرسپردگی من به «تئوری توطئه» برنمی‌آید. بلکه نتیجه‌ی مواجه‌شدن با مطالعات و نظریه‌هایی است که فرآیند هضم شدن مخاطب در دستگاه گوارش رسانه‌های عمومی و تبدیل شدنش به موجودی مصرف‌کننده و بی‌بخار را پررنگ کرده‌اند. اینکه چطور توهم آزادی و تنوع ظاهری در محتوای شبکه‌های مختلف در نهایت به مصرفی‌شدن اطلاعات و یک دست شدن جامعه می‌انجامد. البته این یک دستی از آن جور یک دستی‌ها نیست که مطلوب باشد. حتی می‌شود گفت بد است و به بی‌بُعدی و بی‌عملی جامعه می‌انجامد. و البته پایان تلخ داستان، دفع شدن از بخش به لحاظ فکری فعال جامعه و ذوب شدن در فرهنگ و سیاستی است که از بالا به پایین به خورد شهروندانی سربه‌راه می‌رود… یک جای جهان این بالا به پایینی دیکتاتوری را تثبیت می‌کند، یک جای دیگر جهان فرهنگ مصرفی و منفعت سرمایه‌داران را.

این‌ها را نوشتم که بگویم چرا پادکست گوش کردن یا دنبال محتوای آگاهی بخش در بلاگ‌ها و یوتیوب رفتن –جایی از تاریخ که کتاب خواندن از مد می‌افتد/افتاده- یک کنش پیشرو و امیدوارکننده به حساب می‌آید. این را نوشتم که بگویم حتی اگر می‌خواهیم سرگرم هم بشویم، گاهی می‌توانیم وقت بگذاریم و محتوای مورد نظرمان را «انتخاب کنیم». این را نوشتم که بگویم چیزی که همه می‌گویند ببین/بشنو/بخوان الزاما دیدنی/شنیدنی/خواندنی نیست. وبلاخره، این را نوشتم که بگویم از این به بعد بیشتر از پادکست‌ها برایتان می‌نویسم.

پینوشت: متاسفانه این پادکست و احتمالا باقی پادکست‌هایی که در این وبسایت معرفی خواهم کرد به زبان انگلیسی خواهند بود. امیدوارم در جامعه‌ی ایرانی هم خیلی زود شاهد  پیاده‌سازی ایده‌های بکری شبیه این باشیم. راستی، اگر دوست دارید پادکست بسازید، در دوره‌ی رایگان راهنمای ساخت پادکست و کتاب صوتی نشر نوگام ثبت نام کنید.

  1. Strangers
  2. Leah Thau