این فیلم را نبینید اگر:
میخواهید سرگرم شوید؛
صبرتان کم است؛
یا، وقتتان تنگ.
داگویل، اثر لارس فون تریه
داگویل، اثر برجستهی کارگردان دانمارکی لارس فون تریه در سال ۲۰۰۳ در یک استودیو تولید شده است. بله، در این فیلم از صحنههای واقعگرایانه یا دیجیتالی خبری نیست. داستان در شهر کوچک داگویل که دورهی رکود اقتصادی آمریکا را از سر میگذارد اتفاق میافتد. شهری که خانههای اندک ساکنانش توسط گچ روی زمین مشخص شدهاند. نه دیواری در کار است و نه دری. تعداد کمی وسائل صحنه و بازیهای گهگاه پانتومیموار بازیگرانش فضای شهر را میسازند. این فیلم از بسیاری جهات تئاتری است که از امکانات دوربین در سینما (مخصوصا نماهای کلوزاپ) بهره میبرد. تئاتری سه ساعته با بازی بازیگران سرشناسی همچون نیکول کیدمن و پاول بتنی.
ماجرا از این قرار است که اهالی داگویل که جمعا به بیست نفر هم نمیرسند زندگیِ به لحاظ اقتصادی نکبتبار خود را طبق روال از سر میگذرانند تا اینکه گریس (نیکول کیدمن) کمی بعد از آنکه صدای شلیک چند گلوله به گوش یکی از اهالی شهر میرسد، با ظاهری آشفته سر و کلهاش پیدا میشود. توماس ادیسون، نویسندهی جوان و به ظاهر تنها عضو طبقهی روشنفکر این جامعهی کوچک کسی است که گریس را پیدا میکند. او با اینکه از داستان گریس اطلاعی ندارد به او پیشنهاد میدهد در شهر پناه بگیرد. اهالی گرد هم میآیند و توماس بعد از دقایقی موعظه در مورد مسئلهی «پذیرش» و اهمیت به چالش کشیده شدن اهالی مهربان داگویل گریس را به آنها معرفی کرده و ازشان میخواهد در ازای دریافت برخی خدمات به صورت آزمایشی، تنها دوهفته به او پناه دهند. باقی ماجرا را البته خودتان باید ببینید.
چیزی که مشخص است این فیلم نمیتواند به مذاق آمریکاییها (از جمله منتقدین سینمایی آمریکایی) خوش بیاید. چرا که همهی نشانهها و دلالتها در مرحلهی اول جامعهی آمریکایی، سنت مهاجر/پناهندهپذیری آمریکا و اخلاقیات آمریکایی را هدف نقد و تحلیل قرار میدهند. و البته اینکه یک کارگردان اروپایی که به خاطر ترس از پرواز تا به حال به آمریکا سفر نکرده آن را ساخته بر بار ضدآمریکاییاش میافزاید. اما لایهی دیگری از تحلیل هم وجود دارد که فیلم را تبدیل به اثری جهانی و قابل بسط در بستر بسیاری جوامع و کشورها میسازد.
فون تریه در این فیلم، رفتارهای تمامیتخواهانه و منفعتطلبانهی انسان را بیرحمانه کنکاش کرده و به تصویر میکشد. او به دوستداشتنیترین کاراکترهایش فرصت بیرحمی و قصاوت در حق دیگری را میدهد و چرایی فاجعهی آخرین را در بطن انتخابهای اخلاقی آدمیزاد جستجو میکند. او نشان میدهد که چطور چارچوبهای اخلاقی انسان بر اثر شرایط و تعریف منافع جدید نوسان کرده و او را به پدیدهای علیه خود تبدیل میکند.
- بیشتر بخوانید: معرفی فیلم تاریخ مجهول آمریکایی
فون تریه در فیلمهای دیگر خود نیز – رقصنده در تاریکی و حشری برای نمونه – به همین شدت و بدون هیچ جور محافظهکاری به کاراکترهای داستان و انتخابهایشان نزدیک میشود. او به خاطر رویکردهای چالشبرانگیزش به مسايل اجتماعی، سیاسی و روانی نگاه منحصر به فردی را در حیطهی سینما به علاقمندان این هنر عرضه میکند. بنابراین اگر صرفا برای سرگرمی فیلم نمیبینید، صبرتان کم نیست، و وقتتان تنگ فرصت دیدن داگویل و فیلمهای دیگر این فیلمنامهنویس و کارگردان را از خودتان دریغ نکنید.
برخی نکات در مورد این فیلم:
- نیکول کیدمن در طول دورهی تولید داگویل از معاشرت با دیگر بازیگران منع شده بود.
- داگویل قسمت اول از یک سه گانه است که با فیلمهای مندلی (۲۰۰۵) و واشنگتن (ساخته نشد) ادامه پیدا کرد.
- فون تریه فیلمنامهی این فیلم را در ۱۲ روز نوشته است.
- گفته میشود که فون تریه در اجرا و برخی ایدههای مربوط به این فیلم متاثر از نمایشنامه نویس و شاعر آلمانی برتولت برشت بوده است.
دیالوگی از فیلم:
گریس: خوب! پس میگی اینکه آدما رو میبخشم از خودبزرگبینی منه! ها؟!
رییس: بلاخره آدما به خاطر گندایی که میزنن باید حساب پس بدن یا نه؟! معلومه که باید حساب پس بدن! این که تو این شانسو بهشون نمیدی فقط از روی خودبزرگ بینیه! اینکه تو فکر میکنی استانداردای اخلاقیات از همه بالاتره! راستش، از تو متکبرتر ندیدم هنوز!
- بیشتر بخوانید: معرفی فیلم تاریخ مجهول آمریکایی