پیشنوشت: یک جامعهی فاشیست قسمت دوم از مقالهی «فاشیسم چگونه عمل میکند؟» نوشتهی جولیا لیتون است؛ سومین مطلب ترجمهشده در پروژهی خانگی جدید من. ذکر این مسئله خالی از فایده نیست که در طول تاریخ «فاشیسم» با اشکال و درجات متنوعی به سراغ کشورها و جوامع مختلف آمده. بر این گمان و امیدم که شناخت پایههای فکری این مکتب راه را برای مواجههی موثرتر با اشکال معاصرش هموار کند. برای خواندن مطالب گذشته به پایین صفحه مراجعه کنید.
یک جامعهی فاشیست
هرچند یک حکومت فاشیست «ملت» [به مثابه یک مفهوم و یک موجودیت] را سازماندهی میکند، حاشیهای اندک را برای آزادیهای فردی و بیضرر در اختیارشان میگذارد. این حاشیه هیچ کدام از انواع سازنده و احتمالا تهدیدکنندهی «آزادی» را شامل نمیشود. در یک سیستم فاشیستی در نهایت رای حکومت تعیین کننده است. از این جهت در چنین سیستمی جایی برای «خطای ملت» باقی نمیماند.
موسولینی، فاشیسم، دايرهالمعارف ایتالیایی
منبع
در یک سیستم فاشیستی در حالی که دولت/حکومت در مرکز توجه است، هدف نهایی چیزی نیست جز «بازسازی اجتماعی» یا بالابردن جایگاه گروه مشخصی از مردم. این بازسازی از طریق اتحاد ملی و نفی فردیتگرایی صورت میگیرد. نیاز اولیه برای برقراری چنین حکومتی «حمایت مردمی» است. یک حکومت فاشیستی چنین حمایتی را از طریق اشاعهی مجموعهای از ایدهها در رسانهها، گردهماییهای خیابانی و انواع دیگر پروپاگاندا کسب میکند. از جملهی این ایدهها میشود به موارد زیر اشاره کرد:
- کشوری در بحران: حکومت در حال نابود شدن است و شرایط هر لحظه وخیمتر میشود. دو دلیل بنیادی برای این نابودی وجود دارد: اول تنوع نژاد در حکومت که باعث ناخالصی و ضعف آن است. و دوم، توطئهای از جانب قوم، نژاد یا کشوری مشخص.
- گذشتهای درخشان: حکومت هرچند لطمه دیده، اما گذشتهای درخشان و مقتدر داشته است. فاشیسم تمایل دارد به نوسازی حکومت و نژاد/قوم اولیه در بستر گذشتهای افسانهای و شکوهمند.
- نیازی جدی به تغییرات اجتماعی: مردم باید با تغییرات اساسی موجود تطبیق پیدا کنند؛ با ساختار و شیوهی زندگی جدیدی که به احیای ارزشهایشان کمک میکند.
فاشیسم در بستر شرایط بغرنج اجتماعی-اقتصادی شکل میگیرد – مانند شرایط بعد از جنگ جهانی اول در اروپا یا ژاپنِ بعد از جنگ جهانی دوم. کشورهایی که در جنگ جهانی اول شکست خوردند از تحریمهایی که بر علیهشان در جریان بود به سختی رنج میبردند. برای نمونه در آلمان، کل جمعیت طبقهی متوسط کارگری درگیر شرایط سخت پس از جنگ بود. در آن زمان، دولتی فاشیست وعدهی بازگرداندن زندگی بهتر و جایگاه قابل قبولتری در سطح جهان را مطرح کرد. بازگشتن به عظمت نیاز بزرگی برای نژاد آلمانی به شمار میرفت.
گره کار اما اینجاست: در حالی که نژاد آلمانی عظمت دارد، فرد آلمانی دچار هیچ ارزشی نیست. در فاشیسم فرد تنها در رابطهاش با حکومت معنی دارد. چارچوبهای دموکراسی و سرمایهداری که ناشی از جنبشهای روشنفکری قرن هجدهم بودند راه را بر قدرت گرفتن دولت سد میکردند. از منظر فاشیسم، این اشکال سیاسی بر اساس «فردیتگرایی»، «برابری» و «نگاه مثبت به منافع شخصی» بنیان شده بودند؛ ایدههایی که از نظر توانایی ایجاد اتحاد و اشتیاق جمعی برای «بازسازی اجتماع» دچار محدودیتهای جدیاند. موسولینی در سال ۱۹۳۲ مینویسد: «فاشیسم حقیقیت پوچ و مرسوم برابری سیاسی، افسانهی «شادی» و توسعهی بیحد و اندازه را انکار میکند».
با نسبت دادن «پوچی» به «شادی» یک جامعهی فاشیستی میتواند افرادش را مقید و متعهد سازد به «خیر بزرگتر». در چنین جامعهای مردم نمیتوانند بدون اجازه دور هم جمع شوند یا چیزی علیه حکومت بگویند. در عوض تحت تاثیر احساسات ملیگرایانه و اتحاد قومی گرد هم جمع میشوند. افراد کم سن و سال جامعه جذب گروههای سیاسی جوانان میشوند تا تحت آموزشهایی در مورد حکومت، بقاء و اقتدارش قرار گیرند. فاشیسم جوانان را میستاید و آنها را ایدهالی برای مقولهی «بقای اصلح» معرفی میکند – جوانان قویترین و شایستهتریناند.
در نظامی فاشیستی گردهماییهای دولتی زندگی اجتماعی را تحت تاثیر قرار میدهد. پرچم ملی و سازههایی که جلوهگر هویت ملی باشند در دورنما به چشم میآیند و تعطیلات دولتی تقویم را تسخیر میکند. نمادها و جشنها کیفیتی مذهبی مییابند. همهی المانها ایمانی مسلم به دولت – و نه خدا – را برمیانگیزند. فاشیسم در ذاتش علیه هر نوع مذهبیست که در کنار «ارق ملی» قرار بگیرد.
بدون شک همهی جوامع به یک شکل برانگیخته نمیشوند. راستی، فاشیسم موسولینی با فاشیسم هیتلری چه تفاوتهایی دارد؟ فاشیسم چگونه با زمان و شرایط متغیر جهانی تطبیق پیدا کرده است؟ در بخش بعد به این مسایل میپردازیم.
بیشتر بخوانید:
فاشیسم چگونه عمل میکند؟ – قسمت اول
فاشیسم چگونه عمل می کند؟ – قسمت سوم