«ناپیدایی» دومین رمانی است که برای انتشار به نشر نوگام میسپارم. مثل باقی رمانهای منتشرشده توسط این نشر، هزینهی انتشار کتاب توسط خوانندگان به صورت سرمایه گذاری جمعی/CrowdFunding تامین خواهد شد. «والس با آبهای تاریک» طی همین فرآیند و با حمایت مالی۳۶ نفر منتشر شد. پس از تامین بودجه، نشر نوگام این کتاب را به صورت رایگان در اختیار باقی خوانندگان قرار خواهد داد. خوانندگان این کتاب ۳۰ روز فرصت دارند تا با حمایت مالی خود به هر میزان، هزینهی ۱۰۰۰ پوندی انتشار این کتاب را تامین کنند.
نشر نوگام «ناپیدایی» را اینطور معرفی کرده است:
«ناپیدایی» داستان مهاجرت و عوض شدن زندگیها است. چه آدمها برای مهاجرت خودشان را آماده کرده باشند و چه آماده نکرده باشند٬ تاخت زدن دنیایی که سالها در آن زندگی کردهاند و چهارچوب و سوراخسنبههایش را میشناسند با دنیایی که زمین تا آسمان با دنیای قبلیشان فاصله دارد٬ از آدمها جان میبرد٬ فرسوده و پوستکلفتشان میکند و آدمی دیگر از این فرسودگیها پا به دنیای جدید میگذارد.. «ناپیدایی» داستان این تاخت زدن است٬ داستان همین پوست انداختن و در پوست جدیدی رفتن است.
این دومین رمان امین انصاری است که نشر نوگام منتشر میکند. رمانی با شخصیتپردازی قوی و روایتی خوشخوان. اگر کتاب قبلی او «والس با آبهای تاریک» را در نوگام خوانده باشید بیشک با قلم این نویسندهی توانا آشنا هستید. از نقاط قوت کار او میزان تحقیق و پژوهشی است که پیش از نوشتن هرکتاب انجام میدهد و هنرمندانه دغدغههای مرتبط با وقایع اجتماعی روز را تبدیل به ادبیات میکند.
توضیح من در مورد این رمان:
«ناپیدایی» میتواند بخش سوم از یک تریلوژی به حساب بیاید که با «شکار» شروع شد و با «والس با آبهای تاریک» ادامه پیدا کرد. «من» که در قالب سهرابِ رمان «شکار» توی ساختمانی در تهران و در قالب داوودِ «والس با آبهای تاریک» روی اقیانوس و در راه طوفانی بین اندونزی و استرالیا گیر افتادهبود، حالا در «ناپیدایی» همزمان هم توی کافهای در سیدنی و هم در بالا و پایین رابطهی زناشوییاش گیر افتادهاست. در مورد «خیانت» مدتها بود میخواستم بنویسم. منتها ضرورت نوشتن رمانهای قبلی چهار، پنج سالی پرداختن به آن را به تعویق انداخت. بعد از ماجرای گروگانگیری سیدنی بود که پروندهاش دوباره برایم باز شد.
فرایند تحقیقات و نوشتن این رمان دو سال زمان برد. قسمت قابل توجهی از این تحقیقات صرف شناخت بهتر سیدنی شد؛ شهری که داستان در آن اتفاق می افتد و در چند لایه با آن در ارتباط است. از این جهت، حیاتی بود که بشناسمش. با اینکه دو بار به این شهر سفر کرده بودم، یک بار دیگر هم راهیاش شدم و در کوچه خیابانهایی که داستانم قرار بود در آنها اتفاق بیفتد قدم زدم و عکس و فیلم گرفتم. باقیِ اطلاعات مورد نیازم را هم از طریق سرویس Street View که شرکت گوگل ارائهاش می کند تکمیل کردم. حالا میتوانم بگویم نشانههایی که از سیدنی در رمان میبینید، با واقعیت انطباق دارند. قسمت عمدهی دیگر تحقیقات مربوط میشد به حادثهی گروگانگیری سیدنی که در سال ۲۰۱۴ اتفاق افتاد. مدت زمان زیادی صرف مطالعهی اسناد و اخبار موجود در رابطه با این اتفاق شد تا ضمن فاصله نگرفتن از ابعاد داستانی، روند اتفاقات با واقعیت تطبیق داشته باشد. ترجیح میدهم بیشتر از این در رابطه با این بعد ماجرا حرفی نزنم و آن را به خود داستان بسپارم. امیدوارم این رمان هم مثل «والس با آبهای تاریک» با نشر نوگام عاقبت به خیر شود.